محل تبلیغات شما



من امشب که داشتم فیلم دونده امیر نادری رو میدیدم ، یاد این افتادم من همسن این پسره یا کلا ابتدایی بودم چه قدر میدویدم، و یادمه یه بار تو اردو مدرسه تو مسابقه دو اول شدم، ما بودیم و توی مسابقه پایه بالایی ها هم بودند، من یادمه یه بار که تولدم بود خیل برف اومده بود، توی برف کلی دویدم، برف تا زانوم بود

ولی یه روز تو بهمن ماه بود که میدویدم که به شیفتم برسم خیلی نفس تنگ اوردم. از اون روز ریه هام دیگه مثل قبل نشد بعد هم که قرنطینه اصلا نشد برم دکتر ولی همونطور که گفتم یه مشکلی در مورد ریه هام هست چون دقیقا در اواخر ابتدایی بعد از دوران دوندگی که میگم  یادمه دکتر بهم آسم اسپری داد، دوتا هم بود یکیش نارنجی بود و یکیشم آبی و گفت با همینا سر کن تا یه ماه دیگه بیا بستریت کنم دو سه روز زیر دستگاه اکسیژن. اون موقع خیلی مریض بودم قشنگ دو هفته نرفتم مدرسه، مامانم خیلی ترسیده بود، همش غصه میخورد و سر اینکه من قراره برم زیر دستگاه اکسیژن میترسید.یادمه یه ماه نشد رفتیم پیش دکتر گفت بهتره نمیخواد بستری شه. مامانم خیلی خوشحال بود. واقعا نمیدونم مگه دستگاه اکسیژن ترس داشت؟ بعدش که رفتم مدرسه همه برام دست زدند سر کلاس.


یه دونه پیج هست نمیدونم چه قدر معتبره ولی بقیه فالووینگ های معتبرم فالووش کردن از داستایوفسکی یه جمله گذاشته:

 

ما هر کسی را طوری میکشیم. بعضی از آن هارا با گلوله. بعضی از آن هارا باحرف و بعضی هارا با کار هایی که کرده ایم.

و بعضی هارا با کارهایی که تا به امروز برای آن ها نکرده ایم!

 

همچینا هم بیراه نگفته خدابیامرز.


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

اندک جایی برای زیستن جذب و ارتباطات Toery_land